در سال ۱۹۷۰ میلادی زن و شوهری به نام رابرت و سوفیا در روستایی به نام نورث آمبرلند در انگلیس زندگی میکردند.که صاحب بچه نمیشدند درسال ۱۹۸۱بعد درمان و دعاهای سوفیا صاحب یک فرزند دختر به نام امیلی شدند.اما امیلی با معلولیت ذهنی و جسمی بدنیا امد رابرت معتقد بود که دختر را بکشن تا در اینده عذاب نکشه ولی سوفیا مخالف بود و مانع این جریان شد.
در سال ۱۹۹۶ امیلی از رابرت خواست اون رو بکشه تا دگ عذاب نکشه و در حیاط همان خانه دفنش کنه تا بعد مرگش روحش باهاشون زندگی کنه.رابرت این جریان براش سخت بود ولی باز به سوفیا گفت که امیلی این درخواست رو داره و باز با مخالفت سوفیا روبرو شد.
۱سال بعد امیلی در کارگاه نجاری رابرت بر اتیش سوزی مرد و رابرت به وصیت امیلی عمل کردو اون رو در حیاط دفن کرد.سوفیا از جنون آنی که بهش دست داد و رابرت رو قاتل دخترش میدانست همان روز کشت و در حیاط رابرت رو هم دفن کرد.
سوفیا رو به بیمارستان بردن به این دلیل ک میگفت روح شوهرم و دخترمو تو خونه میبینم هیچ کس حرفشو باور نکرد و اون رو بستری کردن و یک تیمتحقیقاتی از تیمارستان فرستادن به خانه سوفیا و بعد ۳ روز هیچ خبری ازشون نشد.
شما تیم تحقیقاتی دومی هستید که باید به خانه ی سوفیا بروید و شواهد رو ثبت کنید
0 از مجموع 0 نظر ثبت شده
ثبت نظر جدیدفضا سازی
0 /5
برخورد پرسنل
0 /5
طراحی معما
0 /5
داستان
0 /5
سرگرمی
0 /5
اجرای بازی
0 /5