در سال ۱۳۱۰ روستایی به نام سویز قبیله ای زندگی میکردن که بزرگ خاندان آن پوریا نام داشت که از سهم زندگیش یک همسر و یک سوگلی داشت که هر کدام یک فرزند پسر به اسم صفی و یاور داشتن پس از چند سال پوریا به مرضی ناشناخته گرفتار شد و میمیرد و وصیعت نامه خود را نزد برادرش اسکندر داده بود که پس از اجرای وصیعت نامه بعد از چند وقت اتفاق های عجیبی در روستا رخ میدهد همه اهالی ده خانه هایشان را ترک کردن و گرختن میگفتن دم دم های غروب صداهای عجیبی از سمت قبرستان به گوش میرسد و بر این باور بودن که این روستا ارواح رفت و آمد میکنن و پس از چند سال تنها اسکندر در آن روستا مانده و به دنبال طلسمی میگردد که پوریا قبلا در یک جا از روستا گذاشته است و کار او به تنهایی انجام نمیشود وشما تنها افرادی هستین که میتوانین به او کمک کنین طلسم را پیدا کنین البته اگر بتوانید .
0 از مجموع 0 نظر ثبت شده
ثبت نظر جدیدفضا سازی
0 /5
برخورد پرسنل
0 /5
طراحی معما
0 /5
داستان
0 /5
سرگرمی
0 /5
اجرای بازی
0 /5