همه چی از اون روز نحس شروع شد که خان جان رفته بود بیرون یکی دوساعتی شده بود که رفته بود داشت خوابم میبرد که یهو صدای در اومد دیدم خان جان اومد تو یک خورجینم دستش بود گفتم این چیه گفت تو جنگل پیداش کردم داخلش رو که نگاه کردم یک کاغذ داخش بود دوتا اسم روش نوشته شده بود تا کاغذو دیدم فهمیدم داستان چیه هرچی به...
0 از مجموع 0 نظر ثبت شده
ثبت نظر جدیدفضا سازی
0 /5
برخورد پرسنل
0 /5
طراحی معما
0 /5
داستان
0 /5
سرگرمی
0 /5
اجرای بازی
0 /5