دارای سانس خالی

اتاق فرار های کاشان
(3) مورد

امشب جمعه شب لعنتی اواسط پاییزه بارون میکوبه تو شیشه های ماشین،رعد و برق باعث شده درختا بیفتن و راه جاده رو خراب کنن! دقیقا ۷ ماه و ۹ روز از ۱۸ ساعت از مصادره کارخونم به خاطر بدهی میگذره کتاب قهوه ای رنگی که از اون جادوگر آفریقایی توی محله پاریس های گرفته بودم جلوی داشبورده! من..من همه راهو درست رفته بودم..یه چهار راه خاکی،یه صندوقچه چوبی،استخون گربه سیاه دخترم جکی،خاک قبر پدربزرگم ..آماده برای معامله.. از اون شب که اون معامله لعنتی رو کردم دیگه روحمو حس نمیکردم.سرد ،یخ ،تو خالی.. اون کتاب قهوه ای هنوز جلو داشبورده و چند لکه خون روشه انگار!چی؟؟ دستام خونیه..همسر زیبام ماریان کجاست؟ صدای اواز خوندن دخترکم جکی چرا تو گوشم نیست!چقد سردمه! باید از شر این آشغالا خلاص بشم. آره آره..میزارمشون توی امن ترین جای عمارت..همه ی درای این خونه رو گل میگیرم! پدر بورکه همون کشیش مهربونی که از حادثه کلیسای سن لورنزو جون سالم بدر نبرد بهم گفت با وسایل مقدس میتونی بقیه آدمای اطرافتو از این شرایط نجات بدیاما دیگه دیره وقتی خون عزیزترین آدمای زندگیم از یقه لباسم پاک نمیشه! اون اشیا مقدس،کتاب قهوه ای..جاشون امنه! بعد از شبی که باغبون کلیسا که داشت درختای رو اره میکرد، منو دید که پشت درختا دارم دوتا چاله میکنم هرشب دست و پا زدنش رو زیر دسام حس میکنم!از اون شب من هر شب توی قبرستون پشت کلیسام..تا زمانی ک زندم نباید پای هیچکس به این خراب شده برسه..هیچکس! دارن میکوبن به شیشه ماشین.. این گروه کی هستن که دارن آدرس عمارت رو ازم میپرسن..اگه پلیس باشن چی؟ بهتره توی جاده گمشون کنم تا تو بارون گیر بیفتن! ته این جاده یه دره اس..;

آمرزش
+18
0 نظر
0
MonamiEscape

اتاق فرار آمرزش

کاشان،خیابان امیرکبیر
قیمت به ازای هر نفر
90,000 تومان
0 نظر
0

روستای داراب قدیمترها معروف شده بود به قالی و نخ ریسی و پارچه بافی و کسب و کار رونق گرفته بود!طبق یه رسم قدیمی به اسم شب پنجه هر سال توی این روستا پنج روز مونده به شروع سال نو روی دیوارها کوزه اب ندیده وصل میکردن چون اعتقاد داشتن ارواح اون شب برای سر زدن میان و اگر آب و کوزه ای نباشه عصبانی میشن! میگن اون سال روز قبل از پنجه صحرا ساحره عجوزه شهر که چندین سال قبل بچه شو به خاطر تکفیر مردم و تهمتشون از دست داده بود اومد کنار امامزاده و به همه گفت امسال هیچ کوزه ای نجاتتون نمیده امسال نفرین شومی روی این روستا سایه انداخته! همتون محکومید به خاطر سکوت!به خاطر اینکه مریم منو با بار تهمت شکستین کینه صحرا به زمانی برمیگرده که مریم دخترشو بی دلیل تکفیر کردن و باعث شدن دخترک معصومش بمیره! صحرا اون شب وقتی جنازه مریم رو کنار امام زاده دید اومد توی میدون شهر و همه رو نفرین کرد! از اون سال به بعد هر سال دقیقا شب پنجه یه نفر از اهالی روستا به طرز عجیبی کشته میشد! و تنها رد باقی مونده یه داس خونی بود که مریم خودشو باهاش کشته بود!کم کم برکت و روزی از اون روستا دور شد و کسب و کار دیگه رونقی نداشت مردم اون کوی و برزن کم کم رخت سفر بستن و از اون روستا رفتن! گفته شده فقط کسانی که جرات رفتن به مخفیگاه صحرا رو دارن میتونن این نفرین رو باطل کنن! ادرس اینجا رو یکی برای شما فرستاده که یه شب لایو اینستاگرامی ترسناک بسازید و بزارید توی صفحتون!اما داستان روستا براتون اونقدر دردناک و عجیب بود که تصمیم گرفتین نفرین صحرا رو باطل کنید! این روستا سالهاس متروکه و خونه هاش رها شده! و محل خوبی برای زندگی اجنه و از ما بهترونه پس فراموش نکنید بسم الله الرحمن الرحیم تنها راه نجات شماست!;

شب پنجه
+18
0 نظر
0
MonamiEscape

اتاق فرار شب پنجه

کاشان،خیابان سلمان
قیمت به ازای هر نفر
110,000 تومان
0 نظر
0

وقتهایی میرسه که میدونی نباید به اتفاقای عجیب اطرافت بی توجه باشی!و همون بی توجهی تورو دقیقا توی مرکز خطر قرار میده.طاعون چند ماه بود که شهر به شهر قربانی میگرفت،ولی شهر ما از شانس و تلاش مردم فقط یه قربانی بیشتر نداشت اونم ماریان یکی از دخترای دوقلوی شهرداربود.شهر آروم و بی دغدغه به روزمرگیش ادامه میداد و تنها چیزی که گاهی چهره مردم رو غمگین میکرد زجه های مارلین خواهر ماریان سر خاکش بود ‎درست بعد از پایان شر طاعون بود که اتفاقای عجیب دونه دونه افتادن،مرگهایی شروع شدن که هیچ نشونه ای نداشت،ترس و بیخوابی شبونه بچه ها از دیدن یکی پشت پنجره خونه ها که میگفتن شنل پوشیده و یه داس بلند دستشه!باد سرد و استخون سوزی که هرشب از سمت قبرستون شهر میومد! ‎یخ زدن دریاچه کنار شهر دقیقا وسط تابستون!انگار فقط یه نفر فهمیده بود دلیل این اتفاقا چیه.پدر میگفت یه نفر از بین ما مهره های تعیین سرنوشت عزراییل رو از جاشون برداشته،مهره هایی که از خاکستر صلیبی ساخته شدن که مسیح رو به اون میخ کرده بودن! ‎میگفت عزراییل با حرکت اون مهره ها دستوراتش رو برای مرگ اجرا میکرد و الان چون اون مهره هارو نداره سردرگم و عصبانیه! ‎همه فکر میکردن پدر عجیب شده و عقلش رو از دست داده و حرفاش بی معنیه! ‎اخرین روز،صحبتهای پدر بین جمع مردمی که به کلیسای سن لورنزو اومده بودن همه رو میخکوب کرده بود! ‎پدر گفت عزرائیل بارها انسان را صدا میزنه و اونو از نزدیک بودن مرگش آگاه میکنه!میگفت دقیقا همون احساسی که یهو سردت میشه یا بدنت مور مور میشه،گفت که برزخ هر آدم با ادم دیگه ای فرق داره و درست وقتی که برای اولین و آخرین بار صدای نفیر رو میشنوی همه چیز همونجا شروع و تموم میشه! ‎یکی از توی جمع مردم پرسید:نفیر؟ نفیر دیگه چیه؟ ‎پدر به آرومی جواب داد: ‎نفیر همون بانگ و صدای بلندیه که آخرین لحظه ای که روی قامتی میشنوی و بعد از اون همه چیز توی این دنیا برات تموم میشه! ‎درست مثل اَره باغبون کلیسا وقتی زمان حرص برگها ودرختا میشه نفیر مرگ هم همون جوری میرسه و از دنیا جدات میکنه!زمانی که پدر ایستاده بود و صحبت میکرد گردِ سکوت روی مردم پاشیده شده بود و فقط صدای اون بود که توی باد دوره گرد میپیچید! ‎ همون شب پدر ازم خواست به واتیکان نامه بنویسم و درخواست کنم کسایی رو برای کمک به ما بفرستن،ادمای با ایمانی که قدرت عبور از مرگ و توانایی تجربه برزخ رو دارن،کسایی که بتونن به عمق توهم و خاطرات سفر کنن و اون مهره ها رو برگردونن!فقط کاش بفهمن چرا یه نفر باید بخواد عزراییل روبازی بده! ‎اگر اشتباه نکنم شما همون افرادین؟درسته؟ ;

نَفیر
+18
0 نظر
0
MonamiEscape

اتاق فرار نَفیر

کاشان،خیابان سلمان
قیمت به ازای هر نفر
90,000 تومان
0 نظر
0