سالها بود اقا و خانم گابریل از خدا درخواست فرزند میکردن ولی نتیجه نمیگرفتن تا اینکه بلاخره در اول نوامبر 1967 خدا بهشون یه پسر میده آقای گابریل به دلیل وضعیت بد مالی مجبور میشه تا همسرش رو به یه بیمارستان در حاشیه شهردوسلدرف و محله زاغه نشین ببره واای....وحشتناک ترین زایمانی که میشه تصور کرد مادر بعد از زا از دنیا میره و آقای گابریل که تحمل دیدن این صحنه رو نداشت بلافاصله با یه سرنگ هوا خودکشی میکنه و اون بچه یتیم میشه رییس بیمارستان که از آشنایان اقای گابریل بود تصمیم میگیره به صورت مخفیانه اون بچه رو تو بیمارستان بزرگ کنه ولی اهداف شومی تو سرش بود انجام ازمایش های عجیب و غریب و شوک های الکتریکی روی یه بچه بی سرپرست در پی این ازمایشات اون بچه رادیواکتیویته میشه و همچنین رشد غیر طبیعی پیدا میکنه تا اینکه باالخره اون چیزی که نباید رخ داد و...;