وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا روستای اسرارآمیز دغنان در نزدیکی بندر انزلی‌ست. در سال ۱۳۶۵ برای اولین‌بار چهار دختر و پسر به این روستا رفتند و تصمیم گرفتند که برخلاف تمام حرف‌وحدیث‌هایی که راجع‌به کلبۀ جن‌زده و مخوف این روستا شنیده بودند، شبشان را در اینجا بمانند. شب‌هنگام دونفر از این ۴ نفر به خاطر اتفاقی نامعلوم از کلبه دغنان پا به فرار گذاشتند اما متاسفانه دو نفر دیگری که در آنجا ماندند و به سرنوشت غم‌انگیزتری دچار شدند. گویا یکی از آن‌ها در همان کلبه از ترس جان خود را از دست می‌دهد که دلیل آن هنوز مشخص نیست و دیگری که زنده مانده بود دیوانه می‌شود و هرگز به حالت عادی خود برنمی‌گردد. حالا شما ماموریت دارید به این کلبه بروید و سر از راز این مکان جن‌زده در بیاورید. به شرط این‌که بتوانید زنده بمانید... .;

خانه‌ی بابادوک. جایی که هیچ‌کس جرئت نزدیک شدن به آن را ندارد.  سال‌هاست که صدای خنده‌های شبح‌وار و زمزمه‌های نامفهوم از آن به گوش می‌رسد.  شما و دوستانتان، به اشتباه، پا به این خانه گذاشته‌اید.  درِ پشت سرتان با صدایی بلند بسته می‌شود.  نور تنها از پنجره‌های شکسته به داخل می‌تابد.  و شما می‌فهمید: اینجا فقط شما نیستید;

;

بازی از فضای باز باغ شروع میشه وارد فضای بسته میشید و ماموریت داخل باغ دارید سناریو در تیزر شرخ داده شده;

درِ چوبی کلیسا با صدای ناله‌ای قدیمی باز می‌شود. شمع‌های نیمه‌سوخته نور لرزانی روی صلیب شکسته می‌اندازند، و صدای نجواهای نامفهوم در فضا می‌پیچد. ناگهان، دستی سرد از پشت روی شانه‌ات می‌نشیند… اما وقتی برمی‌گردی، هیچ‌کس آنجا نیست!;

همه چی از اون مقبره تاریک و اون گنجی که اونجا پنهان شده شروع شد فکر میکردیم پیدا کردنش راحته ولی حواسمون نبود که موضوع فقط پیدا کردن گنج نیست؛ما باید جستجو کنیم،فرار کنیم و زنده بمونیم اینجا چیزی جز سیاهی نیست;

از اعدام اصغر قاتل، اولین قاتل زنجیره‌ای شناخته شده ایران در تیرماه ۱۳۱۳، فقط سیزده سال گذشته بود، که شبح او، مردم مشهد را به وحشت انداخت؛ شبحی که در کوچه پس کوچه‌های شهر می‌گشت و وحشت می‌آفرید.;

در یک دنیای آخرالزمانی، شما و گروهتان بازمانده‌هایی هستید که پس از فرار از دست زامبی‌ها، به امید پیدا کردن سرپناه وارد یک خانه می‌شوید.;

پول زیاد به نظرت چقدره؟ من میخوام بهت پیشنهاد یه دزدی چند میلیون دلاری رو از یه کافه‌ای که سه ماهه تعطیل شده بدم! دزدی از یه جایی که کسی توش وجود نداره کار راحتیه نه؟!;

سال‌ها قبل به همراه یک گروه طبیعت‌گردی 10 نفر داخل جنگلی مخوف شدیم که صداهای عجیبی از آن شنیده می‌شد. تنها بازماندۀ آن گروه من هستم. به کمک شما احتیاج دارم تا از سرنوشت دوستانم و راز آن جنگل شیطانی اطلاع پیدا کنم. در حال حاضر از سرنوشت مردمان روستا هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. ;

۱۳ نوامبر ۲۰۲۱، استانبول، ترکیه. گزارشات پلیس محلی حاکی از آن است که حدود یک ماه قبل کودکی ۹ ساله به نام اریک درحالی‌که در راه خانۀ خود از سمت مدرسه بوده، ربوده شد. طبق پیگیری‌های پلیس و اعضای اینترپل آخرین سرنخ بدست آمده آدرس یک خانه در حوالی اسکلۀ کادیکوی بوده. پس‌از بررسی‌های میدانی پلیس متوجۀ تحرکات مشکوکی در اطراف آن خانه می‌شود که حاکی از دست داشتن فرقه‌های شیطانی در ربوده شدن اریک است. آیا آماده‌اید که پا به این خانه بگذارید و اریک را پیدا کنید؟;

مکانی که پا به اون‌جا گذاشتین، روستایی در نزدیکی قلعۀ الموته. روستایی که مدت‌ها پیش زندگی توش جریان داشت اما خیلی وقته ازون دوران گذشته. اون اتفاق لعنتی باعث شد که دیگه کسی این‌جا نمونه و این‌جا به یه روستای متروکه تبدیل بشه. اینجا فقط صدای جیغ و زوزۀ گرگ‌ها سکوت شب رو می‌شکونه. آخرین کسایی که این‌جا بودن، همگی از اتفاقایی حرف زدن که باورش سخته و همۀ حرف‌ها حکایت از پرسه زدن موجودی ترسناک داره که مثل باد لابه‌لای کوچه‌های این روستا می‌چرخه. یه نیروی اهریمنی که باعث فراری دادن همۀ اهالی شده. هرچند که ظاهرا فقط یه خونه مونده! خونۀ کاووس رمال و همسرش خاتون. اون مسبب همۀ اتفاقاست. البته چند سالی می‌شه که در خونش مهروموم شده و خبری از اون نیست. هرچند که زمزمه‌های قاسم بچۀ اونا هنوز تو کوچه طنین اندازه! به شما پیشنهاد می‌کنم قبل‌از این‌که وارد شید برگردین. هیچ‌چیز خوشایندی این‌جا نیست جز نفرینی تلخ. ولی اگه وارد شدین و نیاز به کمک داشتین، با صدای بلند بگین عمو رحیم! اون‌موقع با تنها تلفن جا مونده تو این روستا با شما تماس میگیرم. خیلی مراقب باشید!;

یک ماه پیش، دختری در عمارت خانوادگی‌اش به شکل مشکوکی فوت می‌کنه و سایه‌ی غم روی عمارت می‌افته. مادر دختر، که دلش تنگ دیدن دخترشه، یه رمال رو دعوت می‌کنه تا روح دخترش رو احضار کنه و دوباره اونو ببینه. اما اون شب اتفاقات عجیب و غریبی رخ می‌ده و خبری از اون رمال نمی‌شه. این موضوع به گوش ژاندارمری منطقه می‌رسه و اونا یه کارآگاه رو مسئول این پرونده می‌کنن، اما بعد از مدتی اون کارآگاه هم غیب می‌شه. حالا شخصی دنبال چند تا کارآگاه خصوصی می‌گرده تا این پرونده ناتمام رو به نتیجه برسونه. شما و تیمتون باید به عنوان کارآگاهان خصوصی وارد عمارت بشین و راز این اتفاقات رو حل کنین. ;

اولین و بزرگترین و تنها اتاق فرار فضای باز باغ ۳هزار متری ایران;

می‌دونم که هر آتیشی هست زیر سر خودشههیچ‌کس نفهمید که چرا بعد مرگ پیربابا همه‌چیز تغییر کرد و این‌جوری شد. همه یا خودکشی کردن یا فراری شدن.یقین دارم که یکی پیدا می‌شه و این فلاکت و نحسی رو از روستا نابود می‌کنه ولی خب هرکس اومد دیگه ازش خبری نشد و برنگشت.من ذبیح‌ام، تنها بازماندۀ این روستا! ;

طبق کتیبه‌های باستانی هنگامی‌که آدم و حوا از بهشت رانده شدند و به زمین آمدند لوسیفر نیز به زمین آمد. معبد تارتاروس قدمگاه اولیه‌ی لوسیفر بود. گفته شده است اکسیر جاودانگی توسط شیاطین از بهشت ربوده شده و در معبد تارتاروس پنهان شده است. به همین دلیل فرمانروایان و سران ادیان الهی برای جلوگیری از خارج شدن شیاطین و اکسیر جاودانگی از معبد تارتاروس آن معبد را مهروموم کرده‌اند. البته عده‌ای از باستان شناسان معتقدند این افسانه‌ها فقط برای محفوظ نگه داشتن گنجینه‌هاست تا کسی وارد آن معابد نشود! حالا شما و تیمتان می‌خواهید راز این معبد را کشف کنید.;

گروهی از گردش‌گران به جنگلی در منطقۀ والاچیا می‌روند و به علت تاریکی هوا در جنگل گم می‌شوند. فردای آن روز گروه تجسس فقط یک نفر از آن گروه را زنده و سالم پیدا می‌کند. طبق اعلام پلیس و گروه‌های امدادی سایر افراد گروه مورد حملۀ حیوانات وحشی قرار گرفته‌اند و تنها بازمانده نیز دچار اختلال روانی شده است. شما از دوستان بازمانده هستید، او به شما گفته است در هنگام غروب عمارتی در میان جنگل پیدا کرده‌اند و درخواست کرده‌اند که شب را آن‌جا بمانند و پیرمردی که خدمتکار عمارت بوده به آن‌ها گفته است اربابش از مهمان خوشش نمی‌آید و می‌توانند شب را در کلبۀ کنار عمارت بمانند اما حق ندارند به سایر اتاق‌های عمارت بروند اما همراهان دوست شما وارد سایر اتاق‌ها شده‌اند و مورد حملۀ موجودات عجیبی قرار گرفته‌اند. پلیس هرگز چنین عمارتی را پیدا نکرده است، تنها سرنخ داستان شایعاتی است که مردم محلی در مورد کنت والاچیا می‌گویند. حالا شما خودتان به دنبال کشف حقیقت در مورد اتفاقات آن شب هستید.;

رستاخیز ساحرۀ اعظم اتفاق افتاده است و دیگر نجات جان انسان‌ها کار ساده‌ای نیست! بعداز کشف مقبرۀ پیرامید در زیر ساختمانی در قاهره، تمام کارگران تیم اکتشاف و همکاران دکتر «کارتر» توسط تب سیاه کشته شده‌اند.آخرین گزارش‌کار به دست شما رسیده و شما کاوش‌گران برای بررسی مقبره توسط کالج سلطنتی موزۀ بریتانیا مامور شده‌اید. ساحرۀ اعظم بعداز قتل فرعون «تیتیس» توسط «آنوبیس» خدای مرگ، تا غروب هلال ماه پنجمین هزاره، در زندانش مدفون شد. هیچ‌کس حق ندارد وارد مقبره شود... .;

چند روزی‌ست در صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها در مورد یک قاتل سریالی گزارش می‌نویسند. اولین قربانی یک ناشر کتاب بود، مقتول بخاطر خون‌ریزی زیاد در پی فرو رفتن خودکار به گردنش به قتل رسیده بود و تا کنون هیچ سرنخی پیدا نشده بود. به همین دلیل شایعه‌های زیادی در حال دست به دست شدن است. گفته می‌شود قتل‌ها بر اساس جزئیات داستان‌های یک وبلاگ اتفاق افتاده‌اند. حالا شما نویسنده‌ی وبلاگ را پیدا کرده و به دنبال کشف حقیقت می‌گردید. در ملاقات اول در دفتر وبلاگ‌نویس متوجه‌ی هیچ نکته‌ی مشکوکی نمی‌شوید و همه‌چیز کاملا عادی است. اما در ملاقات دوم که به همراه دوستانتان رفته‌اید بعد از پذیرایی بیهوش شده و در چهار سلول به هوش می‌آیید.طبق کتیبه‌های باستانی هنگامی که آدم و حوا از بهشت رانده شدند و به زمین آمدند لوسیفر نیز به زمین آمد، معبد تارتاروس قدمگاه اولیه‌ی لوسیفر بود. گفته شده است اکسیر جاودانگی توسط شیاطین از بهشت ربوده شده و در معبد تارتاروس پنهان شده است، به همین دلیل فرمانروایان و سران ادیان الهی برای جلوگیری از خارج شدن شیاطین و اکسیر جاودانگی از معبد تارتاروس آن معبد را مهر و موم کرده‌اند. البته عده‌ای ازباستان شناسان معتقدند این افسانه‌ها فقط برای محفوظ نگه داشتن گنجینه‌هاست تا کسی وارد آن معابد نشود! حالا شما و تیمتان می‌خواهید راز این معبد را کشف کنید.;

این عجیب‌ترین و مرموزترین پرونده‌ایه که تا حالا به دست ما رسیده و نزدیک به یه ساله که حل نشده باقی مونده! ماموریت شما و گروهتون به‌عنوان جمعی از بازرسان و نیروهای حرفه‌ای پلیس، ورود به سردخونه جهت مختومه کردن پرونده‌ست;

هر کسی رفت دنبال دفینه، برنگشت. ;

گناهی که هرگز فراموش نخواهد شد...اما;

شما ناخواسته وارد یک روستای مخروبه شدید، خودتون توی بد مخمصه‌ای انداختید حالا چیزی جز ترس انتظارتونو رو نمی‌کشه!;

کسی صدامونو می‌شنوه!؟ ما از طرف ملارجب اومدیم;

من سران احمدی هستم مسئول پرونده ای که ۳۰ساله حل نشده جریان از اونجا شروع میشه که ۲۸اسفند ماه سال ۱۳۷۰ درست یک شب قبل سال تحویل یه خانواده اعلام مفقودی پدرشون رو انجام دادن اینطور که میگفتن برای سرکشی به ملک پدریش که یه خونه ی قدیمی که توی آخرین نقطه مشهد بود رفته تیم تجسس فورا به محل اعزام شد دو نفر از بچه های ما وارد خونه شدن ولی دیگه برنگشتن از اهالی محل پرسوجو کردیم متوجه شدیم که این خونه ۷۰ ساله که متروکه ست محلی ها شهادت دادند که هرشب سر یک ساعت معین از این خونه صدای جیق میاد همه میگن این خونه نفرین شده ست و ...;

یک گروه سرقت هستین که طی یک ماموریت یک الماس دزدیدن ، صاحبان الماس هم برای این که بتونن الماس رو پس بگیرن فرماندتون رو گروگان گرفتن شما هم بعد از پیدا کردن محل اختفای فرمانده طی ماموریتی 75 دقیقه فرصت دارید تا فرمانده رو نجات بدید.;

از اعدام اصغر قاتل، نخستین قاتل زنجیرهای شناخته شده ایران در تیرماه ۱۳۱۳، فقط ۱۳ سال گذشته بود، که شبح او، مردم مشهد را به وحشت انداخت؛ شبحی که در کوچه پس کوچههای شهر میگشت و وحشت میآفرید. مردم آن روزگار با شنیدن اخبار قتلهای پیاپی کودکان در مشهد، از خود میپرسیدند: آیا اصغر قاتل بازگشته است؟ آیا نیرویی اهریمنی، باعث برخاستن او از قبر شده و حالا، او در جلد فرد دیگری فرو رفته است تا انتقام بگیرد؟ به تازگی تعدادی کودک و نوجوان در این محله ناپدید شدن و صدای ناله و جیغ های ترسناک در کوچه های به گوش اهالی منطقه رسیده است شما در نقش چند جوان کنجکاو ماموریت دارید؛ تا راز این قاتل زنجیره ای و دلیل ناپدید شدن کودکان را کشف کنید.;